imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

نیلوفر میگه زندگی ارزش اینو نداره که یا صبر کنی براش یا تو اوج احساست بکنی ازش 

برو جلو ازش بپرس زنگ بزن بهش ازش بخوا حضوری ببینیش و همه چیو حضوری تجربه کن.

ولی من میترسم اونقدر میترسم که میخوام بیخیالش بشم‌بیخیال همه چیز.

فکر کردن بهش حس خوبی نمیده بهم

گاهی اوقات از تصمیمای خودم شگفت زده میشم . اینو جدی میگما . گاها شده یه سری تصمیم میگیرم که حسابی خودمو غافلگیر میکنه . پرتم میکنه کلا توی یه ماجرای دیگه.

امروز یکی از اونارو گرفتم . راستش مثل هردفعه برام مهم نیست نتیجش دقیقا برای دیگران چیه. مهم اینه که من خیلی هیجان زده و غافلگیرم از تصمیمم . بنظرم یه آدم باید انرژی خیلی زیادی داشته باشه تا سرش درد بگیره برای یه همچین کاری.

خلاصه که نتیجه امروز و بعدا بنویسم به عنوان یادگاری از یکی از تصمیم های عجیبم.