imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

دل تنگی از دست دادن آدمهایی که زمان و فاصله ، فاصله طولانی بینتون انداخته اسم خاصی داره؟

یه لحظه چشممو بستمو حس کردم الان امکان داره هوا بارونی بشه و بتونیم هوای بارونیو بریزیم‌توی ریه هامون. بعد یادم اومد توی تابستونی ترین روزهاییم و یه غم خاصی ناشی از تمام از دست دادن های آدم هایی که میرن و فاصلهرو بهمون هدیه میدن اومد توی دلم نشست.

و نشسته فعلا....

بیست و چهار ساعت گذشته

یه بیست و چهار ساعت وحشتناک استرس آور که بخیر گذشت اخرش.

ولی فکر کردن به اینکه یعنی چی میتونه اتفاق بیوفته برامون برق از سرم میپرونه. فکر کردن به عاقبتی که اتفاق نیوفتاده علاوه بر اینکه کار اشتباهیه کار بیهوده ای هم هست. چون اتفاق نیوفتاده. ولی خیلی ترسناک بود.

وانگار الان که تازه تموم شده همه ترسشو بیشتر داریم میکشیم و بیشتر میفهمیم چقدر استرس داشتیم . 

و چقدر خدارو شاکرم برای اینکه گذشت...

حس میکنم برای گذر از این ۲۴ ساعت ااحتیاج به کمک دارم و انگار تنهایی توان گذر ندارم.