imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

وقتی از شدت خشم شانه ها محکمتو میکوبی به شانه های یه شخص بی گناه شاید کمی ، فقط کمی احساس کنی " آخیش به یکی آسیب رسوندم" . اما چیزی نمیگذره که دوباره اون‌خشم سرباز میکنه و دنبال یه آدم بی گناه دیگه میگردی برای کوبیدن به شونش. اینطوری میشه که ما هیچ وقت یاد نمیگیریم چطوری خشممون و بدون آسیب رسوندن به دیگران کنترل کنیم و صرفا خشمگین میشیم و آسیب میرسونیم و گذر میکنیم.


تازگیا فهمیدم که غمگین بود یا شاداب بودن یا حتی خشمگین بود ربطی به محیط اطراف نداره ربط داره به درون آدما، همون شونه هایی که آدمای بیرون بدون اینکه تو تقصیری داشته باشی زدن بهت و تو با خودت فکر کردی مگه من چیکارت کردم. و دیگه به هیچ کاری کردن ادامه دادی تا حداقل سکوتت باعث بششه کسی نزنه بهت ولی بازم.....