imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

عدل خدا

یه وجهی از عدل هست که من خودم تا قبل از امشب بهش نرسیده بودم.

ما با ادم های متفاوت و مختلفی مواجه میشیم تو طول زندگیمون و گاها شده در عین بودن ادم های زندگیمون اونارو از دست بدیم فلسفه قرار گرفتن ماها کنار هم فلسفه رشد کردن و کمک رسوندن به همدیگه است. منتها این کمک رسوندنه تا یه جاییه وقتی تموم بشه دیگه بودنه بی معنیه. این عدل خداس که کنار من آدمی قرار بگیره که به من کمک برسونه و دقیقا زمانیکه دیگه کاری از دستش برنمیاد از زندگیم بره.....


گاهی اوقات این شبانه های من و مامان توش یه عالمه درسه از بین یه عالمه حرف یه عالمه درس میاد بیرون و این به هردومون آرامش میده:)

درد بکش تا رها شی

بعد از اتفاقات امروز و اون همه خودداری دقیقه نود بهم خبر دادن حاضر شو بریم خونه فلانی طبیعی بود ناراحت شم با اون همه کاری که دارم و بگم باید زودتر بهم خبر میدادین اما طبق معمول این شرایط رفتار غیر نرمالشون بهمم ریخت داد زد دیوونه شد باز منم داد زدم داد نزن اما بازم داد زد


یه نوعی خستگی و کوفتگی تو جونمه برای این همه دست و پا زدن و بیشتر غرق شدن یه نوع خستگی که دلم میخواد هرچی فکر اضافس از روی این باری که رو دوشمه برداشته شه.

میدونم گریه کردنم تو این شرایط شاید بچگونه تلقی بشه اما آدما تا از پوسته ای که دورشون بسته شده رها بشن درد میبرن زجر میکشن یکی این درد و با فریاد میریزه بیرون یکی با گریه یکی با یه چیز دیگه.....