imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

چشمم خورد به محمدحسن که با فیگور خاص همیشگیش که یه حالت جوونونه توی رفتارشه داشت رانندگی میکرد ، اما آروم دستشو میبرد سمت چشاش و تند تند اشکاشو پاک میکنه.


اونقدر آدم  جالبیه که بنظرم حسابی خودشو برای هیچ کس رو نکرده و من از الان منتظر کسیم که توی سرش داره چون مطمئنم تقریبا اون از هرکسی بیشتر میشناسه محمدحسن و . کاشکی زندگی مجبورش نمیکرد اینقدر خودشو برای همه پنهان کنه حتی خواهراش....

و حس ناپایدار اما همیشگیِ" ته دل خالی...."