imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

کلاغ سیاه

مگه اولین بارته که کسیو از دست میدی که اینطوری داری اشک میریزی؟!

مگه عادت نکردی؟!

مگه نخواستی بگی دردتو به آدمای نزدیکت که دردت کم شه؟

پس چرا نمیگی؟

چرا نمیگی و خودتو مقصر میدونی و شبا که میشه بغض گلتو میگیره و اشکات میان؟

اولین بارم نیست ولی هنوزم برام دردناکه.

من دیگه نمیتونم که، نمیتونم بهت اعتراف کنم که چقدر مقصرم که چقدر مقصر از دست دادنتم! من دیگه نمیتونم بهت اعتراف کنم که چقدر دلتنگم چقدر متاسفم. چون تو دیگه نیستی!

همیشه همینقدر زود دیر میشه.

همینقدر زود از دست میدم .

اونقدررررر عاجزانه دلم میخواست بشینم جلوت و ازت معذرت بخوام بخاطر تمام این اتفاقاتی که مقصرش منم که خدا میدونه فقط. شاید فقط اشکامه که میتونه بهت ثابت کنه دلم میخواست روبه روم باشی و بگم بهت که معذرت میخوام .

شاید دیگه بودنت به دردم نخوره حتی اما فقط دلم میخواست بشنوم که بگی بخشیدیم و درکم میکنی برای تمام ترسهام و نگفتن هام.شاید اگر بودی فقط بغلت میکردم و خوشحال میشدم از بخشیده شدن.

اون سوزش کف دستم با هر فکر و کلمه بیشتر میشه.


امشب عجیب این بار رو دوشم سنگینی میکنه.

Yeni orandim

یه چیز جدید توی زندگی یاد گرفتم
آدمایی که میرن رو اعصابم منو زیر پاشون خورد میکنن تیکه میندازن بد رفتاری میکنن باید خوردشون کنم  ممممنتهاااااااا این خورد کردنه هرچی آروم تر انجام بشه هم لذتش بیشتره هم دردش برای طرف مقابل
مثلا نگاش کنی بر و بر و با شوخی و خنده به بغل دستیت از لجبازیاش بگی بعد اون بفهمه جدی ای عصبی بشه و نتونه چیزی بگه. یا مثلا تو بزرگراه توی تاکسی بشینی لم بدی اونم ماشینش بیاد کنارت ولی تو راحت لم بدی و از اون آهنگایی که هیچ وقت نمیزاشتی برای اون هیچ وقت نمیفرستادی براش و هرچی میگرده پیداشون نمیکنه بزاری تو گوشت و یه لبخند کج بزنی و بازم بدونی اوت فردا صبح نمیتونه بهت چپ نگا کنه و با نگات بهش بگی اگر تو لجبازی من تهشم بشین تا بیام.
حتی مهمونیتم بهش نگی و مثلا فرداشب یه استوری تپل بزاری و بگی چقدر کنار دوستات خوش میگذره .
این رفتارا در برابر کسی که سعی کرده شمارو خورد کنه اصلا نه بچه بازیه نه لوس بازی نه هیج چیز دیگه اینا بخشی از تخلیه احساساتی مثل خشم و تنفر در قالب انسان بالغه.