imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

شوپنهاور میگه که:

" بیشتر انسان ها، هنگامی که در پایان عمر به پس پشت مینگرند، در میابند چقدر ناپایدار زیسته اند. وقتی میبینند آنچه گذاشته اند از دستشان برود بی آنکه قدرش را بدانند یا لذتش را ببرند ، همان زندگی شان بوده، شگفت زده خواهند شد. و چنین انسانی فریب خورده از امید، رقصان به سوی بازوان مرگ میرود."

.

خیلی درسته که آدم دقیقا از کسایی متنفر میشه که به خودش شباهت دارن. من از شوپنهاور متنفرم در صورتی که وجه اشتراکات زیادی باهاش دارم. اما بازم ازش متنفرم. خیلی ازش متنفرم اونقدری که دنبال نقد فلسفش بودم تا بهم اثبات بشه انسان مزخرفیه.

خیلی خسته شدم

حس بچه ای رو دارم که بخاطر حرف زدن یا هرکار دیگه دستشونو محکم میزارن جلوی دهنش تا صداش در نیاد.

طبیعتا این کار اول شوکه میکنه بچه رو. وقتی شوکه بشه دلش میخواد دلیل این کارو بدونه ،تقلا میکنه ولی نمیتونه چیزی بفهمه دلیلشم مشخصه دستشونو محکم چسبوندن به دهنش و توانایی گفتن چیزی نداره. برای فهمیدن دلیل این کار فکر میکنه دلیل پیدا میکنه درک میکنه و بعد از مدتی دلش میخواد که احساس ندامت خودشو به طرف مقابل بفهمونه.جالبیه قضیه از اینجا معلوم میشه تا میاد احساس ندامتشو بروز بده دست محکم تر فشار میاره برای حرف نزدن حتی گاها یه سیلی میخوره که حرف نزنه. چرا؟!

چونکه نمیخوان صداشو بشنون.

از اینجا به بعد دیگه هیچی دست هیچ کس نخواهد بود دست کماکان مانع حرف زدن میشه و از اینجا به بعد دیگه نه تقلایی در کاره نه هیچی....زمان میگذره و بچه فکر میکنه هیچ وقت دیگه قرار نیست حرف بزنه اونوقت اگر یه زمانی دستشونو آروم بردارن دیگه هیچ وقت حرفی نخواهند شنید . این‌حرف نزدن از روی بدجنسی نیست از روی بدبختیه. بچه این مدت فقط نگاه کرده حتی گاهی نفس کشیدن براش سخت شده اما بهش توجهی نشده حالا میترسه از حرف زدن از برداشت ها و دست هایی که امکان داره بیان جلوی دهنش. 

اگر اشک های بچه این مدت دستتونو خیس نکرده به این معنی نیست که گریه نکرده به این معنیه که دیگه حسی نداره دست شما.....