ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
این همون صحنه ای هست که بعضی شبا حتی ده ها بار از روی تختمنیم خیز میشم تا ببینمش و دوباره بی حال اما دل آشوب به خواب برم!
.
اینکه بعد از اینهمه وقت هنوزم حس غم با غمگین بودنش میشینه تو دلم خوبه یا بد؟!
دیشب به قدری خدا رو شکر کردم که دیگه نرگسی توی زندگیم نیست که ناخداگاه ذوق نبودنش میومد تو دلم.
گاهی با خودم فکر میکنم که فاطمه بودن چقدر چیز عجیب و سختیه مثلا من خوشحالم از نبودن نرگس اما از حالتاش دلم براش میسوزه و با خودم میگم اگر بودی پیشش شاید عوضش میکردی بهتر نبود؟ نه که بگم آدم خوبیم اتفاقا اصن چیز خوبی نیست این دلسوزی اما فقط عجیبم....
.
آخ که چقدر دلتنگ میشم یهویی و خوبه که امتحاناس و وقت برای فکر کردن نیست...
اگرم هیچ وقت به چیزایی که آرزومه نرسم امید داشتن و دوست دارم