imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

نصرت رحمانی

همه جا تاریک
همه دلها سنگ
همه لبها سرد
همه جا بی رنگ
جای هر بوسه بهر گونه شد زخمی
جای هر گل ، گونی رسته به هر راهی
نه سرشکی که ببارد ز دل ابری
نه صدایی که برآید ز ته چاهی
همه جا سینه تهی از عشق
همه جا گریه درون چشم
همه جا شور بدور از سر
همه جا مشت گره از خشم
شعر من بود که ورد لب هر کس بود
جای من بود بهر دست و بهر شانه
خانه ام بود چو میعادگاه عشاق
چه شد آخر که رمیدند از این خانه
همه جا تاریک
همه دلها سنگ
همه لبها سرد
همه جا بی رنگ

رفیق

هیچ وقت باهم درباره این حرف زده بودیم که چه آرزوهایی داریم؟!

یادم‌نمیاد هیچ وقت من از آرزوهام گفته باشم برات. مثلا از اینکه چقدر دلم میخواد یه روز مترجم همزان بشم تو اون شرکتی که دلم میخواد کار کنم و حس کنم دارم مفید واقع میشم. یا از اینکه چقدر دلم میخواد تو یه کلبه توی دل جنگل کنار شومینه یه زندگی آروم داشته باشم؟ هیچ وقت بهت گفته بودم چقدر دلم میخواد که یه روز یکی سورپرایزم کنه یکی غافلگیرانه کاری کنه که شوکه شم؟ یا مثلا از اینکه چقدر دلم میخواد محبت بکنم و محبت ببینم....

کاش میشد یه روز این حرفارو بزنم بهت تا یکم جون بگیرم از گفتنشون بهت.

امشب میخواستم فقط بگم که میدونم چقدر مقصرم میخواستم بگم میدونم چقدر بد کردم بد رفتار کردم بد حرف زدم. میخواستم بگم عاشق درد کشیدن نیستم متاسفانه وضعم وخیم تر از درد کشیدنه عاشق اینم که توجه بشه بهم. و یاد میره هربار برای اینکه جلوی این حسم و بگیرم باید دقیقا وقتایی که حالم بده جلوشو بگیرم. آره یادم رفت توی حال بدم یادم رفت جلوی خودمو بگیرم.اما برنداشتی .... یکی دیگه برداشت و من اونجا فهمیدم که نمیخوای هیچ جوره چیزی بشنوی.دلگیر شدم ازت بدجور ...

به خودم قول داده بودم هیچ وقت برای دوستیام اشک نریزم هیچ وقت ناراحت نشم دلتنگ نشم هیچ وقت پا پیش نزارم  اما مگه میشه؟ مگه میشه برای اینطوری پس زده شدن توسط تو اشک نریخت نسوخت ؟! نمیشه....

بعد از تو هم زندگی خواهم کرد اما‌ اونقدر سخت که زندگی نمیکنم(به عنوان نداشتن یه رفیق).... اینبار قول محکم تری دادم به خودم. بعد از تو اصلا اصلا اصلا با کسی دوستی نمیشم که وارد زندگیم بشه و بهش بگم رفیق حالا هرکسی هست دوسته فقط.

تو یادته که من و از چجور فاطمه ای کشوندی به اینجا؟ یادته چقدر درگیر محل ندادن های نرگس بودم؟ یادته میگفتی دوستی برای خوشگذرونیه ؟ یادته گفتی بجنگم؟ اونقدر قشنگ و شیرین بود همش که نمیخوام فراموش کنم این همه تغییرو. اونقدر توی این دنیای کثیف حرفات قشنگ بودن که فراموش نشدنی هستن.میدونستم کی هستی و چی هستی اما درونت خوبیایی داشت که مهم نبود کی هستی و چی هستی.


شاید هیچ وقت نخونی دیگه اینجارو اما من ازت تشکر میکنم بخاطر تحمل کردنت . دلگیرم ازت بخاطر اینکه نخواستی چیزی بشنوی ولی ممنونم ازت ....