ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
نشستن من دقیقا وسط این جمع و توی این ساعت ....
و سیگار کشیدن گلی دقیقا همین وسط توی ماشین.....
و اینکه با یه حالت چندش آوری سیگارشو میزاره دهن عارفه....
و نظراتشون درباره ریدیو هد و آنتیماتر .....
و تب و بدن درد من .....
میتونه باعث بشه عر بزنم همین وسط ....
دارم با خودم فکر میکنم که کاش میشد این زندگی و از اول یا شایدماز اواسط میتونستم پاکش کنم و دوباره بنویسمش و مطمئن باشم که هیچ و پوچ های گذرای این زندگی الانمو نخواهم نوشت توش شایدم مثله شوپنهاور بشم .
یه عالمه ای کاش برای این لحظه
ای کاش حرفی میزدم با کسی .....