ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
یه پسری توی ساختمون تقریبا روبه روی پنجرا آشپزخونمون زندگی میکنه که گاها به خصوص وقتایی که آشپزخونمون پرده نداره زندگیشو تماشا میکنم....
توی اتاق میاد....
اتاقشو ججمع و جور میکنه
گاهی چندتا پیامک میفرسته یا میخونه و من از فاصله هم حتی گاها لبخند روی لبشو میتونم حس کنم .
و سریع اتاقشو ترک میکنه.
بعد میاد دوباره تو اتاق و یکم کتاب میخونه .
تماشای زندگیش چیز خاصی به من نمیده ... ولی میدونی رفیق زندگیهمینه همینی که میگیم چیز خاصی نیست.
همون لبخند آروم، همینتلاطم و تلاش هرچند کم....
دیروز نگران کامیاب بودم
امروز نگران رفتن هادی
فردا نگران یکی دیگه... چقدر زندگی رو زندگی میکنم.؟!
چقدر دیدن روزمره معمولی یکنفر جالبه. همین کارهای همیشگی و تکراری.
+یادمه بچه تر که بودم بازی sims رو بخاطر این دیدی که بهم میداد واقعا دوست داشتم.
راست میگی منم اون بازیو خیلی دوست داشتم وقتی بچه بودم:)))