imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

پسر ساختمان روبه رو

یه پسری توی ساختمون تقریبا روبه روی پنجرا آشپزخونمون زندگی میکنه که گاها به خصوص وقتایی که آشپزخونمون پرده نداره زندگیشو تماشا میکنم....

توی اتاق میاد.... 

اتاقشو ججمع و جور میکنه

گاهی چندتا پیامک میفرسته یا میخونه و من از فاصله هم حتی گاها لبخند روی لبشو میتونم حس کنم .

و سریع اتاقشو ترک میکنه. 

بعد میاد دوباره تو اتاق و یکم کتاب میخونه .

تماشای زندگیش چیز خاصی به من نمیده ... ولی میدونی رفیق زندگی‌همینه همینی که میگیم چیز خاصی نیست.

همون لبخند آروم‌، همین‌تلاطم و تلاش هرچند کم....

دیروز نگران کامیاب بودم

امروز نگران رفتن هادی

فردا نگران یکی دیگه... چقدر زندگی رو زندگی میکنم.؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
لیمو 1401/04/22 ساعت 10:10 https://lemonn.blogsky.com

چقدر دیدن روزمره معمولی یکنفر جالبه. همین کارهای همیشگی و تکراری.
+یادمه بچه تر که بودم بازی sims رو بخاطر این دیدی که بهم میداد واقعا دوست داشتم.

راست میگی منم اون بازیو خیلی دوست داشتم وقتی بچه بودم:)))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.