imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

تمام هفته رو با یه حال سرماخورده ای گذروندم تا رسید به وسط هفته...

بعد میزان آرامش و شادی و رضایتم و اندازه گرفتم.

و بعد بیخیال سنجیدن شدم. راستش رو بخوام بگم از دی ماه خوشم نمیاد ، تا پارسال اینو ربط میدادم به خودم ولی الان ربطش میدم به اتفاقات افتضاحی که هر سال وسطای دی ماه می افته . از قبل با خودم یه قراری گذاشتم امسال دیدم به دی ماه مثل دیدم به آذر ماه باشه مثلا همونقدر بی تفاوت....

و وقتی حواسم به این مسئله جمع میشه بیخیال میشم . 

فقط گاهی یادم میاد که نشستم گوشه اتاقم و دارم میترسم و یه بیست و چهار ساعته که اشکم بند نیومده....

جالبه ولی بعدش میترسم از اینکه دوباره اون اتفاقات تکرار بشن شاید برای همینه که اینهمه دلم میخواد دی مثلا آذر باشه . و گاهی میخوام فاطمه رو بغل کنم بخاطر اینکه مجبوره برای بدتر نشدن اوضاع این کارارو انجام بده.