imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

یه شب وقتی همه چیز خوبه وقتی داری سعی میکنی از خیلی چیزا بگذری یهویی یکی وایمیسه جلوی راهت . تو کاریش نداری ولی اون از تو قوی تره، پس پرتت میکنه روی زمین، تحقیر میشی و بازم سعی میکنی قوی باشی و ادامه بدی .

بغض خفت میکنه ، مینویسی و اشک میریزی و ادامه میدی... زبان میخونی.

قلبت درد میکنه ولی ادامه میدی دستات یخ زدن ولی ادامه میدی صورتت میسوزه ولی ادامه میدی .

اگر ادامه ندی امکان تنهاییت بیشتره.

امشب نوشتم که : دلم میخواد بچه شش یا هفت ساله ای باشم که هرچقدر دلش میخواد میتونه گریه کنه، نترسه که گریه کردنش باعث میشه بقیه از اطرافش طرد بشن ، حداقل گریه کنه

نظرات 1 + ارسال نظر

هروقت خواستی گریه کن، منتظر برآورده شدن رویای تبدیل شدن به یه بچه هفت ساله نباش

آدم‌ها بی ارزش تر از اون هستند که بتونن باز دارنده باشن خواسته های عمیقاً باشن

کامیاب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.