imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

کلمات بی معنی ان برای گفتن اونچه که اتفاق افتاده....

پاهام از شدت حساسیت ذُق ذُق میکنن ، و سرم از تلاش برای آروم کردن مدل نفس کشیدنم داره به درد می افته....

بیحالم.... انگار که بهم خواب آور داده باشن توی دنیای خواب و بیداری دارم راه میرم . ولی میدونی هیییچ کس توجهی نمیکنه و نمیبینه حالمو....

نامردیه اینهمه عذاب.....

نظرات 1 + ارسال نظر

مدتها پیش کامنت رد و بدل کردیم

نمیدونم چرا حس کردم باید حالتو بپرسم

چی شده؟ خوبی؟ الان خوبی؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.