imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

این هفته اومدم هی از دیدن دوباره عارفه بعد از دوسال که لندن برگشته بگم و ذوقی که کردم برای دیدنش ولی اونقدر نگفتم تا امروز یکی از بدترین روزای عمرمو تجربه کردم.


دیشب خواب واقعیت امروزو دیدم و این بدترش کرده


دختر سرایدار ساختمونمون امروز خودکشی کرد تو ساختمون خودشو پرت کرد پایین. و ....

میدونی از شدت بغض و حال بد نمیدونم چیکار کنم. ؟!

سرم داره میترکه حالت تهوع دارم و دلم میخواد نبوده باشه این اتفاق .

این پستم پاک میکنم که چون هیچ ثبتی از این اتفاق و نمیخوام بپذیرم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.