imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

راه نفسم بستست

نفسم بند میاد از این حال و روزم....

کم پیدا میشه که یه آهنگ تو باشی .... گوش بدی و با هر یه جملش اشک بریزی.... نمیدونم چرا نمیدونم چطوری فقط میدونم هی خیره میشم به ته تهران به پرواز هواپیماهای فرودگاه امام هی پلی میکنم هی اشک میریزم و یهویی بی صدا ضجه میزنم ....

بعدش‌حالم بهتر نیست بعدش نفس نمیتونم بکشم .

راه نفسم بستست .

حرفم نمیزنم .

با کی‌حرف بزنم که؟!

راه نفسم‌بستست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.