imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

نخوابیدم باز....

بازم همون کابوس انگار شده روتین شبا....

چند وقته شبا قهوه میخورم‌اینطوری دیرتر اونو میبینم دیرتر میرم توی رخت خواب دیرتر عذاب میکشم.

نمیدونم چطوری ذهن مریضمو آروم نگه دارم‌چقدر دووم میارم هیچی نگم‌از فکرام به کسی چقدر دوون میارم که این فکرارو بندازم دور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.