همش یه طرف این بیحالی و ترسی که بهت میگه معلوم نیست تا کی زنده ای یه طرف دیگه....
دلم خیلی گرفته....
پارسال همین شب اون بارون دلنشین اومد ، من خیس خالی شدم رفتم با زهرا توی یه کافه تو فضای باز من با ذوق براش حرف زدم یهویی همه چیز تموم شد... خیلی سریع تموم شد...
امشب و تنهاییش خیلی آزار دهندس