imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

Hoşçakal

میدونی با وجود اون حجم از درسی که باید بخونم ولی مدتیه خیره شدن به کوه هاب رو به روی اتاقم و توی گوشم یکی داره عربده میکشه hoşçakal یعنی خداحافظ....

و من هر بار که عربده میکشه بیشتر شل میشم.

چقدر دلم میخواد با همه کس و همه چیز خداحافظی کنم... دلم خداحافظی میخواد که برم....

تو پیجش زده " کسیو دارید که بهتون بگه : هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی ؟ "

یه جوری ناخداگاه خندم گرفت که بعدش بغض کردم‌ اگر درد این بود که فقط کسیو ندارم که اینو بگه که دیگه دردی نداشتم. 

حتی اگر دردم فقط این بود که دیشب باز نتونستم بخوابم و پاشدم رفتم با سختی کنار منا و بچه ها خوابیدم اونجاهم دوباره نصفه شب بیدار شدم و نفسم بالا نیومدو به سختی شبو صبح کردم هم بازم دردم چیزی نبود.

مسئله اینا دردم هیچ کدوم از اینا نیست ....