ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
میدونی با وجود اون حجم از درسی که باید بخونم ولی مدتیه خیره شدن به کوه هاب رو به روی اتاقم و توی گوشم یکی داره عربده میکشه hoşçakal یعنی خداحافظ....
و من هر بار که عربده میکشه بیشتر شل میشم.
چقدر دلم میخواد با همه کس و همه چیز خداحافظی کنم... دلم خداحافظی میخواد که برم....
تو پیجش زده " کسیو دارید که بهتون بگه : هزار تلخ بگویی هنوز شیرینی ؟ "
یه جوری ناخداگاه خندم گرفت که بعدش بغض کردم اگر درد این بود که فقط کسیو ندارم که اینو بگه که دیگه دردی نداشتم.
حتی اگر دردم فقط این بود که دیشب باز نتونستم بخوابم و پاشدم رفتم با سختی کنار منا و بچه ها خوابیدم اونجاهم دوباره نصفه شب بیدار شدم و نفسم بالا نیومدو به سختی شبو صبح کردم هم بازم دردم چیزی نبود.
مسئله اینا دردم هیچ کدوم از اینا نیست ....