imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

برای تکتم

قرار بود از چند وقت پیش که اون متنه رو بزارم اینجا و بیخیال اینستا بشم. چونکه میدونی که شرایط یه جوریه که دیدم توانایی دارم یهویی بزنم اینستامو داغون کنم و نمیخواستم جایی باشه متنم که یهویی امکان داره نباشه .

اما این چند وقت چرا نمیتونم کامل خوب بشم‌از دردای این چند وقت؟ پوووووف بیخیال میخوام راجب تو بگم . امروز میخوام همه جارو پر از تو بکنم.

تکتم....

من میتونم با فکر کردن راجب دوستیمون گریه کنم وقتی به عمق اتفاقایی که توی دوستیمون می‌افتاد و می افته فکر میکنم نمیدونم چی بگم. زبونم قفل میشه. تو عجیب خوبی.... غیر قابل باوری میدونم که اونقدر ته قلبت قدرت و خوبی و چیزای قشنگ هست که هرکی واقعا کنارت قرار بگیره غیر ممکنه ازت یادنگیره بهتر شدنو.  من ازتو یاد گرفتم به طبیعت نگاه کنم تا آدما، از  سکوت نترسم، با تنهایی بتونم کنار بیام ، با واقعیت ها بجای جنگیدن کنار بیام ، دورمو پر از ادمای با ارزش کنم به جای آدمای پوچ ، و قدرتمو جمع کنم برای جنگ تن به تن در مواجهه با لحظه های زندگی.... و تو تمام اینارو به شکل قوی ای توی خودت داری  که تونستی به منم نشونشون بدی . 

آدما میان و میرن توی زندگی ما مگه نه؟ بزار بهت یه واقعیتی رو بگم من فهمیدم تحمل از دست تورو توی زندگیم ندارم تکتم  :::(((  اصلا ندارم.

شاید قوی شده باشم ، شاید خیلی چیزا تغییر کرده باشه ولی اگر تو نباشی هیچی هیچی نمیشه یه هیچ بزرگ میشه زندگیم. 

برای تک تک لحظه های بودنت خوشحالم . 

و دوستت دارم رفیق

اصلش اینه که خسته تر از اونم که برای خوابیدن بخوام تلاشی بکنم.