imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

سرم و معدم باهم دیگه ناجور ریختن رو هم که منو از پا دربیارن بعد جالبیش اینجاس که دوتایی قلبمو انتخاب کردن که باهم بزنن به قلبم اونجا هم به تنهایی کافیه برای بدبخت کردن آدم.

ملیکا امروز از پله ها خورد زمین سرش رفت توی تیزیه کنار پله ها و طوری روی پیشونیش جر خورد که حتی نوشتن دربارشم‌حالمو بد میکنه. بخیه زدن و الان بهتره اما خب شوک بزرگی بود.

یکی از بدترین صحنه هایی بود که تو عمر دیدم و بخاطر اینکه خیلی جدی نبود اتفاق اونقدر از خدا ممنونم که حد نداره.

بقیه اش مهم نیست اینکه امتحان دارم و نشد بخونم اینکه همه کارایی که امروز داشتم موند اینکه الان سر درد و دل درد و اینا دارم اصن مهم نیست فقط خداروشکر

نظرات 1 + ارسال نظر
beny20 1397/12/15 ساعت 17:18 http://beny20.blogsky.com

آره قلب کافیه برا بدبخت کردن آدم ، بسیار عالی ..

و اما خب از پله زمین خوردن ملیکا رو باس بگم ،
صورت خیلی جای حساسی هست ،
و اینکه اونجا جای زخم ها مشخصه ،
امیدوارم مورد زیاد جدی نباشه ،
و بیشتر مواظب باشه .. که زودتر خوب شه ..

و قسمت پایانی پُستت ،
نوشتی مهم نیست ،
اما اینایی که گفتی اتفاقا خیلی مهمه ،
و دلیلی حتما داره که حس و حال نداشتی برا انجام کارات ،
از نظر من حتما رسیدگی کن به قسمت پایانی پستت ، با تشکر :)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.