imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

هدیه ی بارونیِ امروز

طراوت و قشنگی های خونمون اومدن.....

با خودشون طراوت و قشنگی برای همه آوردن(بارون)

از شدت ذوق و شادی و شاکر بودن نمیدونم باید چیکار کنم.

مامانم دقیقا بوی خوبیای اونجارو میدن و بابام خسته تر از همیشه با ترس اینکه ازشون نگیرم‌بغلم کردن....

ولی اوتقدر خوشحالم که میتونم بغلشون کنم دوباره و تمام آرامش دنیا سرایت کنه به قلبم که هیچی‌نمیتونه این خوشحالیو ازم‌بگیره.....

دنیا بدون مامان و بابام رنگ و بوی شادی نداره فقط رنگ و بوی جنگیدن برای زنده موندن داره....

خدایا شکرت‌ بخاطر تمام چیزهایی که ندارم و دارم شکرت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.