imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

براش با تمام دلتنگیا و ناراحتیا نوشتم


I leave this town for a while..... 


دید و جواب نداد....

بعد از سالها تجربه غم های متفاوت خوب میدونم وقتی ناراحتی دارم یا دلم پر از غصه است و با فکر کردن به یه سری چیزا غصم بیشتر میشه ، شکل و شمایل این غم و غصه چطوریه توی ظاهر انسان.

نفس های عمیقش ، بی اشتهاییش ،اینکه وقتی از عمق جووونت میخوای گریه کنی پاهات توانشونو از دست میدن و مجبور میشی بشینی ، خستگیش و حتی من وقتی ناراحتم بیشتر درس میخونم و کار میکنم. 

چونکه کسی نفهمه . 

از دیشب تاحالا هی توی سرم دارم تکرار میکنم : ما تو لحظه لحظه ی زندگی در حال مردنیم.