imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

بارون ۳ نصفه شب خرداد یعنی زندگی....

من ذاتا آدم امیدواریم.

یعنی حداقلش اینه که دوست دارم اینطوری باشم.

اگر ازم‌امید های الکیمو بگیرن هیچی نیستم، هیچی... حتی نمیتونم نفس بکشم.

هر روزی که با طلوع خورشید شروع بشه یا با ابرایی که جلوی خورشید و گرفتن یعنی یه امید تازه برام.

اگر بگین امیدات الکیه ، مسخرس، خنده داره، بچه گونس ، نمیپسندم یا خیلی چیزای دیگه منم میگم که شما با یاس خوشحال باشین من با امید:)))

از همون حالتایی که با بارون حرف میزنی عاشق گربه های کوچه میشی ، دور از چشم مامانت براشون غذا میبری و دوست داری هر دقیقه به ایون جلوی پزیراییتون آب بدی و با گلای توی ایون صحبت کنی . دقیقا از همین آدمام . از همونایی که صدتا دفتر دارن برای قسمتای متفاوت زندگیشون برای برنامه های طول هفته برای نوشتنای شبانه . از اونایی که عاشق رنگای پررنگ و خوشگلن.

من دقیقا از همین آدمام از همونایی که اگر چیزی بخوام دربست میرم در خدمت خدا و تا نگیرمش جایی نمیرم:) قرآن میخونم نماز میخونم حتی دعاهای مختلف و نمازای مختلفم سعی میکنم ترک نشه . توی فامیل با همه حرف برای زدن داره و خیلی سعی میکنم به بزرگام احترام بزارم :) 

منم واقعیت و میبینم ولی نه اونطور که شما میبینین و متفاوت میبینم:) یا حتی اگر خیلیم دردناک ببینم سعی میکنم دردشو با پانسمام و مسکن کم کنم.

بنظرم اگر نمیپسندین منو همین الان منو از زندگیتون بیرون کنین.

شاید اینو برای دوستام بفرستم تا بهتر بشناسنم:)


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.