imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

استیو جابز نباشیم

استیو جابز دقیقا اواخر عمرِ گرانبهاش بود که متوجه شد بی مسئولیتی ها، نبخشیدن ها، ظلم ها و حتی خیانت هایی که به جامعه بشری کرده است گریبان خودش را گرفته.

فهمید از کلمه مادر هیچ چیز جز آهنگی در کودکی نمیداند. فهمید خواهرش فقط با شنیدن خبر مرگش پیشش میاید. فهمید همسر زیبایش منتظر مرگ او و گرفتن اموالش است. فهمید بچه هایش با قهر هستند چون اجازه نمیدهد به انها که از فضای مجازی استفاده کنند. استیو جابز اواخر عمر گرانبهایش فهمید که اخراج پیرمردی تنها که دخترش سرطان دارد و تنها شغلش  را از او گرفتن یعنی چه یعنی آتش زدنش درست جلوی شرکت او.

استیو جابز نفهمید که پَس زدن دخترش لیزا یعنی محروم کردن نام پدر از دختر بچه ای مظلوم و دخترش لیزا دقیقا اواخر عمر گرانبهای استیو جابز دیگر اورا پدر خطاب نکرد دیگر به اون نگاهی ننداخت.....

زندگی جدای از پیشرفت و علم و تکنولوژی و یادگیری محبت میخواهد مهربانی میخواهد تپش قلب میخواهد دوستی میخواهد مسئولیت پذیری میخواهد بوی خوشِ صداقت و راستی و درستی میخواهد 

گریه های آخر استیو جابز در اواخر عمر گرانبهایش را فراموش نکنیم.....

جای خالی اش....

بودنِ حامی توی زندگی یه نعمت بزرگه.

حامی هر آدمی متنفاوته. برای یکی خانوادشه برای یکی دوستاش برای یکی خواهر برادراش برای یکی مادر پدرش.

اگر حامی نداشته باشی توی زندگیت زود خسته میشی زود کم میاری تحمل نخواهی داشت.و در آخر تبدیل میشی به یه فردِ مزخرف که صرفا بلدی ادای آدمای حال خوب دار و بازی کنی.

بزرگترین‌حامی زندگی من مادرمه و بعد پدرم.

حالا هیچ کدوم نیستن فرقی نداره یه مدت کوتاه هم حتی اگر نباشن بزرگترین حامی های زندگیت نیستن حتی اگر دورت و خواهر و برادرت گرفته باشن بازم حامی های زندگیت نیستن. و ثبت میکنم به اسم‌اینکه سوت و کور بودن خونه صدای فاطمه جان گفتن مامانم یا صدای بلند قرآن خوندن با صوت پدرم نیست توی خونه و من خیلی دلم میخواد بازم‌ صداهای خندمون قاطی بشه توی هم .....