imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

کم پیش میاد اما هست لحظه هایی که تو پرت میشی به دورِ دورِ دور... یه جایی که تک تک آدمای زندگیت پشت دیوار ها وایسادن دارن به ریشت میخندن... و تو تنهایی تو نمیدونی چی شد که اینطوری شد فقط میدونی که دیگه چیزی ازت نمونده...

بغضتو میخوری و تنهایی