imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

یه جور بدی حالم گرفتس. اون شکلی که به یه بچه قول میدی براش یه کاری بکنی ولی میزنی زیر قولت و اون بچه حالش گرفته میشه. اونطوری گرفته.

اونطوری که میدونی چارت اینه که یکم خودتو خالی کنی اما نمیتونی. شاید اثرات این آهنگیه که از صبح هزار بار گوش دادم و معنیشو تو سرم بالا پایین کردم. شایدم اثر اتفاقاتی باشه که افتاده  شاید از اثرات ترس باشه. هرچی که هست خوب نیست. دلم روحم جونم باهم گرفتن....

منطق از صبح بهم چشمک میزنه و از دل درد به خودم‌میپیچم و فکر میکنم و حوصله گونجوندن حالم توی کلماتو ندارم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.