imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

شاید تا یه ماه دیگه بیشتر دووم نیاری

من گفته بودم که آدم زود باوریم؟ مثلا خیلی زود باورم میشه خوبی و یا شاید حتی بدی و مثلا زود باورم میشه تنها نیستم زود باورم میشه قراره همه چیز مثل قبل بشه.

اما خب نمیشه. چیزی مثل قبل نمیشه این بغض لعنتی تموم نمیشه .خوب نمیشه معدم . و من به اندازه همه تنهام.

نمیدونم چقدر زنده میمونم اما میدونم  این دنیای لعنت شده قرار نیست وایسه نه بعد از من نه الان. برای همینم هست که یه آهنگ وحشی پلی کردم تو گوشم و اون هی درباره دنیای لعنت شده میخونه و فریاد میزنه و من خیلی آروم میشنوم  انگار که من دارم فریاد میزنم.

برای همینه که هر نگاه هر حرف بغضمو بیشتر میکنه. برای همینه اصن که من فکر میکردم میتونم امروز زنگ بزنم و تبریک بگم. مدیونین اگر فکر کنین بخاطر این موضوع اینقدر بهم ریختم. این هوای مزخرف امروز این دردای تموم نشده این استرس من که هرلحظه صدای فریاد از اون ور بلند میشه و بعد من چطوری خودمو جمع کنم و این تنهایی ای که میدونم اگر نباشم به چشم نمیاد نبودنم میدونم این مدت زنده بودنم همینقدر سریع و بدون صدا میگذره که تا الان گذشت میدونم که همه تحقیرایی که میشم به حقه حرف حقه و من کسی نیستم اینا باعث میشه برگردم به اون سالای نکبت گذشته و واقعا دلم بخواد این مدت زودتر تموم شه و من زودتر دردای این دنیارو حس نکنم.

با خودم عهد بسته بودم نیام و نگم این اینا اما زدم زیر عهدم زدم چون شاید این کار بهترم میکرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.