imagination

وهم نوشت

imagination

وهم نوشت

روز های آخر اسفند

دیشب من و شیما درحالیکه داشتیم تو اتاق گل میگفتیم و گل میشنفتیم یهویی صداها از توی سالن پذیرایی بلند و بلند و بلند تر شد.

دعوا نمیدونم اسمش بود یا نه. اما صددرصد جر و بحث شدیدی بود.بحث از گذشته بود و تو گذشته نموند و به حال کشیده شد. چی میشه که دفتر گذشته هیچ وقت برای بعصی ادما بسته نمیشه؟ کاش بدونم.

داد و فریاد های دیشب و دیروز و روز های بعدی اگر بخیر بگذره میام‌اینجا و میگم که روزهای آخر اسفند سعی کنین از همیشه همه چیز و راحتتر بگیرین و بگذرین چون عجیب روزای سختی هستن.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.