ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
دیشب من و شیما درحالیکه داشتیم تو اتاق گل میگفتیم و گل میشنفتیم یهویی صداها از توی سالن پذیرایی بلند و بلند و بلند تر شد.
دعوا نمیدونم اسمش بود یا نه. اما صددرصد جر و بحث شدیدی بود.بحث از گذشته بود و تو گذشته نموند و به حال کشیده شد. چی میشه که دفتر گذشته هیچ وقت برای بعصی ادما بسته نمیشه؟ کاش بدونم.
داد و فریاد های دیشب و دیروز و روز های بعدی اگر بخیر بگذره میاماینجا و میگم که روزهای آخر اسفند سعی کنین از همیشه همه چیز و راحتتر بگیرین و بگذرین چون عجیب روزای سختی هستن.